سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ طنز کاکتوس

 

چشم ، نشستنگاه را چون رشته سر بند است چون خواب در چشم آید بند بسته بگشاید . [ و این از استعاره‏هاى شگفت است . گویى نشستنگاه را به آوند و چشم را به سر بند همانند فرموده و چون سربند بگشاید آنچه در آوند است برون آید ، و این سخن در گفته مشهورتر و ظاهرتر از سخنان پیامبر ( ص ) است و گروهى آن را از امیر مؤمنان علیه السّلام دانسته‏اند و از جمله گفته مبرد است در کتاب مقتضب در باب لفظ به حروف و ما در کتاب خود که مجازات آثار نبوى نام دارد از این استعاره سخن گفته‏ایم . ] [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:35 عصر

مجموعه شعر طنز...6

عمل و عکس‌العمل/ محسن اشتیاقی

 

بنی‌آدم اعضای یکدیگرند

که برخی از آن‌ها به باقی سرند

کمی از پزشکان از آن دسته‌اند

که بر کسب قدرت کمر بسته‌اند

چو عضوی به درد آورد روزگار

در آرند از روزگارش دمار

پس از حال و احوال با دردمند

رقم‌های بالا طلب می‌‌کنند

مریضی اگر سرفه بنمود سخت

به تجویز ایشان ضروری‌ست تخت

بخوابد شبی توی دارالشفا

دو میلیون بسلفد بـــرای دوا

به سرکیسه کردن شدند اوستاد

بدا آن‌که کارش به ایشان فتاد

اگر مشکلی بود حل می‌کنند

به هر نحو باشد عمل می‌کنند

و گر مشکلی حل شود با دوا

عمل می‌کنندش در آن راستا

به قدری بیاید به اعضا فشار

که عضو دگر را نماند قرار

شود مستمند او به انواع وام

به پایان رسید این سخن، والسلام

...

لذا، ای مدیرعامل بانک ما!

سر کیسة وام را شل نما

اگر شل نکردی سرش را کمی

نشاید که نامت نهند آدمی!

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:33 عصر

مجموعه شعر طنز...5

عاق والدین/ عمران صلاحی

 

من درختم،‌ بیشه را سر می‌زنم بر سقف و طاق

اختران سازند روی شاخه‌های من اتاق

شاخه‌ای از من جدا شد با تبر، سخت و ستبر

من شدم یک هفته گریان از غم و درد فراق

بعد از آن دادم به خود دلداری و گفتم که کاش

شاخه‌ام با فکر من در کار یابد انطباق

یا شود یک نیمکت در باغ، مردی خسته را

یا شود یک تکه هیزم، لم دهد توی اجاق

تا نشیند در کنارش وقت سرما عابری

با زغال آن کند سیگار خود را نیز چاق

یا شود جای کتابی، یا شود میز و کمد

یا شود ساز و نوازد نغمه‌های اشتیاق

یا شود میز خطابه توی تالاری بزرگ

تا سخن‌رانی کند خوش‌طینتی باطمطراق

آروزها داشتم در سر برای شاخه‌ام

بر خلاف میل من گردید او ناگه چماق

هرکه زد حرف حسابی، بر سرش آمد فرود

پای مردم شل شد از او، دست مردم شد چلاق

چرخ زد دور خودش، وز جور او سالم نماند

چشم و پشم و گوش و هوش و ران و جان و ساق و پاق!

هرکجا نظمی نمایان بود، آمد زد به هم

در صفوف متحد پاشید هی تخم نفاق

پا سوا شد از لگن، بازو جدا شد از بدن

بینی از صورت جدا شد، تن گرفت از جان طلاق

از هجوم او نه‌تنها داد مردم شد بلند

توله‌سگ هم زیر پل خوابیده نالد: واق ‌واق

روز و شب این بی‌ثمر بر زخم من پاشد نمک

دم‌به‌دم این دربه‌در بر درد من پاشد سماق!

باعث بدنامی جنگل شده این ناخلف

مطمئن باشید پیش والدینش گشته عاق!

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:31 عصر

مجموعه شعر طنز...4

مناجات/ رحیم رسولی

 

خدایا به پیت و به بشکه قسم

به زنجیر چرخ درشکه قسم

به گلرنگ و ریکا و تاژ و گلی

به ماله، به فرقون، به استامبولی

به بی‌کار و بی‌پول و بی‌اسکناس

که از جیب خود می‌کند اختلاس

به چرتی که شلوارِ شُل می‌زند

شپش توی جیبش دهل می‌زند

خدایا به آبی و قرمز قسم

به اصلاً، به عمراً، به هرگز قسم

به نعل و به چکش، به دیوار و در

به عمری که شد در نوشتن هدر

مدد کن فیوز کسی نپّرد

خر لنگ ما هم ز پل بگذرد

در این دهر نامرد گردن‌کلفت

بیفد به چنگم دوتا گوش مفت

زنم هرچه جیغ است و فریاد و داد

کسی نیز عین خیالش مباد!

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:30 عصر

مجموعه شعر طنز...3

از نوشداروی طرح ژنریک سیدحسن حسینی

 

صورت مسئلة بی‌آرایش!

 

یک نفر شاعر بود

یک نفر تاجر بود

تاجر مورد بحث

در علوم ادبی دستی داشت

شعر بازی می‌کرد- مثل کفتربازی-

شاعر ما روزی

شعر «آزاد»ی گفت

شعر مذکور به دست تاجر واصل شد

تاجر از خواندن شعر

عصبانی شد و آن را جر داد

بعد از آن – با وقار ادبی –

پاکت ارزن خود را برداشت

روبه کفترهایش – غرق در سجع ملیح –

اندر اوصاف و مزایای اصالت در شعر

نطق غرّایی کرد

(صورت مسئله طولانی شد، می‌بخشید!)

مختصر شرح دهید:

1- صله در شعر چه نقشی دارد؟

2- بغبغو یعنی چه؟

(لطفاً از حاشیه پرهیز کنید.)

و موفّق باشید!

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:29 عصر

مجموعه شعر طنز...2

 

مجسمة آزادی/ یوسف‌علی میرشکاک

 

ای مظهر قالپاق‌دزدان

وی مقصد جمله زن‌به‌مزدان

ای قبلة زمرة ریاست

وی اصل و اساس هر سیاست

ای مشعل کودتا به دستت

خلقی حیران ز بند و بستت

ای مظهر کدخداییِ بیل

وی ششلولت به زیر انجیل

ای هدیة مردم فرانسه

وی کرده هزار دزد لانسه

ای شاهان بندة دلارت

وی ماهان دست بر ازارت

در دیدة آسمان بلندی‌ت

بیچاره زمین ز گاوبندی‌ت

ای ترسان از تو والیانت

بر درگه چون موالیانت

ای خشتکِ صد فهد به چنگت

صدام گریخته ز جنگت

غَربت چو نگین به روی خاتم

شرق از بیم تو غرق ماتم

ای پوپر کمترین غلامت

وی پوپریان اسیر دامت

ای معبد و مهد هرچه لائیک

وی مرکز پخش علم و تکنیک

ای آزادی کمین دروغت

روشنفکران در آب‌دوغت

ای قبلة کاسبان بازار

وی اهل سیاست از تو پروار

آه ای تپش دل امیران

وی قوّت زانوی وزیران

ای برپاکرده سینما را

در سالن میخ‌ کرده ما را

ای جام‌جم از تو در جهان فاش

ما نیز چو بنده در تماشاش

ای فاتح مهر و ماه و مریخ

وی ریشة شرق کنده از بیخ

هرسو نگرم تویی نمودار

هربرتم من، مرا نکودار

یا گردنه‌ای به نام من کن

یا خلقی را غلام من کن

یا بر قومی امارتم ده

یا در جایی وزارتم ده

یا سوی خودت هدایتم کن

یا با نوبلی رعایتم کن!

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:28 عصر

مجموعه شعر طنز...1

بدهی/ عمران صلاحی

 

به زمین و زمان بدهکاریم

هم به این، هم به آن بدهکاریم

به رضا قهوه‌چى که ریزد چاى

دو عدد استکان بدهکاریم

به على‌ساربان که معروف است

شتر کاروان بدهکاریم

شاخى از شاخ‌هاى دیو سفید

به یلِ سیستان بدهکاریم

مثل فرخ‌لقا که دارد خال

به امیرارسلان بدهکاریم

نیست ما را ستاره‌اى، اى دوست!

که به هفت آسمان بدهکاریم

مبلغى هم به بانک کارگران

شعبة طالقان بدهکاریم

این دوتا دیگ را و قالى را

به فلان و فلان بدهکاریم

دو عدد برگ خشک و خالى هم

ما به فصل خزان بدهکاریم

هم به تبریز و مشهد و اهواز

هم قم و اصفهان بدهکاریم

به مجلات هفتگى، چندین

مطلب و داستان بدهکاریم

قلک بچه‌ها به یغما رفت

ما به این کودکان بدهکاریم

مبلغى هم کرایه‌خانه به این

موجر بدزبان بدهکاریم

پیروى کرده‌ایم از دولت

به تمام جهان بدهکاریم

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:26 عصر

بامعرفتها

بامعرفت‌ها (فصلی از یک منظومه) ابوالفضل زرویی نصرآباد

ای جماعت! چطوره حالات‌تون؟

قربون اون فهم و کمالات‌تون

گردن‌تون پیش کسی خم‌ نشه

از سر بنده سایه‌تون کم ‌نشه

راز و نیاز و بندگی‌تون درست

حساب کتاب زندگی‌تون درست

بنده می‌شم غلام دربست‌تون

پیش کسی دراز نشه دست‌تون

از لب‌تون خنده فراری نشه

خدا نکرده اشکی جاری نشه

باز یه هوا دلم گرفته امروز

جون شما دلم گرفته امروز

راست و حسینی‌ش نمی‌دونم چرا

بینی و بینی‌ش نمی‌دونم چرا

فرقی نداره دیگه شهر و روستا

حال نمی‌دن مثل قدیما دوستا

شاپرکا به نیش مجهز شدن

غریب‌گزا هم آشناگز شدن

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 88/7/16  ساعت 12:4 عصر

طنز خبری

 

رزمایش زنان آتش‌نشان اجرا شد.(ایلنا)
 
الا ای بانوی آتش نشانی
که از کپسولها کف می‌فشانی(!) 
 
تو که مامور اطفای حریقی
چرا دل را به آتش می‌کشانی؟!
***

تدوین استانداردهای بخش‌های روانپزشکی برای اختصاص تخت‌های روانپزشکی در بیمارستانها.( ایسنا)

کسی که دارد اشکال روانی
همیشه راحت و خوشبخت باشد

اگر که دائما در فکر تختی
از این بابت خیالت تخت باشد!
***

معاون سازمان محیط زیست:‌ عروس‌های دریایی خطری برای ما نیستند.(ایسنا)

یه چیزی مثل دریای تو خشکی
سحر، سارا، سمیرای تو خشکی(!)

ندارن هیچ خطر دریایی¬هاشون
امان از این عروسای تو خشکی!
***

معاون آموزش اورژانس تهران:‌ کنکوری‌ها شب قبل از کنکور، ‌9 ساعت بخوابند.(ایسنا)

از این کنکور بدجوری کبابی
بدون شک شدی داغون حسابی
 
ولی کم نیست 9ساعت عزیزم؟!
باید حداقل 9ماه بخوابی!
***

جویدن آدامس اشتها را کاهش می‌دهد.(سلامت نیوز)

نگو عمری‌است لنگِ آب و نانم 
نگو از حیث مالی ناتوانم

به هر صورت اگر که گشنه هستی
نخور غصه، بجو آدامس جانم!
***

اتحادیه کارکنان بیمارستان ها و مراکز درمانی کشور در بیانیه ای مطالبات خود را از دهمین رئیس جمهور منتخب اعلام کردند.(ایرنا)

نمی‌گوییم صاحب‌نانمان کن
نمی‌گوییم هی مهمانمان کن 

فراوانی نمی‌خواهیم از تو
فقط لطفا برو درمانمان کن!
***

سازمان جهانی بهداشت اعلام کرد: آنفلوانزای خوکی وارد مرحله جدید خطرناکی شده است.(ایسنا)

امان از دردهای روز دنیا
که برده آبروی آدمی را

از آن روزی که آمد نوع خوکیش
خجالت می‌کشم از آنفولانزا...!


نظر شما( )
?کاکتوس

یکشنبه 88/7/12  ساعت 3:46 عصر

شعری برای اسب...!

 

   

  اسب حیوان نجیبی است اگر بگذارند

  چون بشر کیس عجیبی است اگر بگذارند

 

  سم بکوبد به زمین توی چراگاه جمال

  گاهش از عشق نصیبی است اگر بگذارند    

                               

  گیرم از یونجه ی تر معده ی خود پر سازد

  در دلش حسرت سیبی است اگر بگذارند

 

  چه کم از این پسران رپ و ریپی دارد

  طالب زینت و زیبی است اگر بگذارند

 

  چه بسا اسب که اسباب سواری را باخت

  طعمه‌ی ساده فریبی است اگر بگذارند

 

  اسب عاشق شد و فرمود :"نجابت کشک است

  بوسه هم حس غریبی است اگر بگذارند

 

  زین و دل داده ی آن یال پریشانم و دل-

  گیرِ افسار حبیبی است اگر بگذارند

 

  نعل در آتش دل می نهم از یورتمه اش

  در دلم طرفه لهیبی است اگر بگذارند..."

 

  نر اگر بود که صد در صد او مشتاق است

  مادیان نیز صدی- بیست اگر بگذارند!

 

  "بوالفضول" آمده و هیبت طنزش مخفی است

  طنز پرداز مهیبی است اگر بگذارند !

بوالفضول الشعرا


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزه گرفتن بعضی ها ...!
لباس فرم
هدفمند کردن یارانه ها
طنز نوروزی
مونتاژیات ادبی !
آنفولانزا
دوبیتی طنز
انواع پیغامگیر… گوش کنید!!
مجموعه شعر طنز...8
مجموعه شعر طنز...7
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

220805

بازدید امروز

3

بازدید دیروز

16


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

وبلاگ طنز کاکتوس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بهار1388
زمستان1387
پاییز 1387
بهار1387
پاییز1386
تابستان1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1388
پاییز 1388

 لینک دوستان

با هم بخندیم ولی به هم نخندیم!!!
طنز نوشته های من
از قلم اندیشه تراوش می کند
یادداشت های من
کوراب
بازتاب نفس صبحدمان
حسین پناهی
دست نوشته های پراکنده من
شبکه علمی کشور

اشتراک