سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ طنز کاکتوس

 

از محبوب ترینِ کارها نزد خداوند متعال، زیارت آرامگاه حسین علیه السلام است . [امام صادق علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?کاکتوس

دوشنبه 85/9/13  ساعت 12:29 عصر

حمیییییییییییییید

حمیییییییییییید!

 

از برانکو می پرسند تاکتیکتون توی تیم ملی چی بود که اینقدر خوب درخشیدید؟ برانکو می گه تاکتیکمون ؟؟؟؟؟ حمیییییییییییید!

غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن (پره های هلی کوپتر!)

یکی جیرجیرکی رو می بینه تا صبح روغن کاری اش می کنه!

آقایی می ره دستشویی اداره شون ، یه دفعه بچه اش زنگ می زنه موبایلش می گه : بابا الان کجایی؟ مرد می گه : به تو چه کارت رو بگو.   بچه می گه : هیچی مامانم گفته امروز ناهار نداریم هرجا هستی یه چیزی بخور!

غضنفر سگی داشت که دست و پاش شکسته بود. خلاصه یه روز دزد می زنه به خانه اش ، غضنفر فوراً سگ را می اندازه توی فرغون و می اندازه دنبال دزده!

غضنفر قاط می زنه شروع می کنه کتک زدن زنش. زنش می گه : مگه من چیکار کردم منو می زنی؟ غضنفر می گه : اگه می دونستم چیکار کردی که زنده نمی گذاشتمت!

از بنیامین می پرسند : حالت چطوره؟ می گه : حالم بده حالم بده.

اولی : راستی نتیجه ی امتحان رانندگی ات چی شد؟ دومی : هنوز معلوم نیست! اولی : چرا؟ دومی : چون افسری که از من امتحان گرفته هنوز به هوش نیامده!

آقایی توی اتوبوس دست به کمر وایستاده بود. می گن چرا دست به کمر وایستادی؟ آقاهه با تعجب نگاه دستهاش می کنه و می گه : ای وای پس هندوانه هاش کو؟

 


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 85/9/13  ساعت 12:16 عصر

نرگس 2

نرگس 2

 

 

 

با توجه به استقبال بی نظیر از سریال نرگس و از آنجا که دل مردم برای گریه کردن و مشاهده بدبختی به شدت تنگ شده است(!) تصمیم گرفتم ادامه سریال نرگس را بنویسم … متعاقبا قول خواهم داد در صورت موافقت صدا و سیما با کلیت موضوع نرگس 2، به کمک یک شلنگ آب این پنچ قسمت را تبدیل به 90 قسمت بکنم!!

 

 

 

قسمت n+۱: شوکت شبیه سازی می شود!

 

- زینگ زینگ

-- نسرین:چی شده نرگس؟چه اتفاق بدی افتاده؟!(توضیح: بالاخره تو ولایت نرگس اینا کالر آی دی هم اختراع شد!)

- نرگس: نسرین! از کجا می دونی اتفاق بدی افتاده؟!

-- این چه سئوالیه که می پرسی! مگه اتفاق خوب هم توی این سریال می افته؟!

- شبیه سازی شد … شبیه سازی شد …

-- اون گوساله رو می گی؟!

- مگه تو هم خبر داری شوکت رفته خارج از روی خودش دو تا شوکت دیگه شبیه سازی کرده!

… نسرین بیهوش می شود!

- نسرین … نسرین … !!

 

قسمت n+۲: شوکت ۲ایدز می گیرد! ( وحشتناک 12+)

- شوکت 2: یوها ها ها … من اومدم بخورمتون!(لازم به توضیح است دیدن این صحنه ها برای کودکان زیر 12 سال ممنوع است!)

- نسرین: اگه منو بخوری من هم به همه می گم که رفتی زن سوم گرفتی!

- بهروز: سلام بابا ! مسواک همرات آوردی؟!

- شوکت 2: آخ! یادم رفت … شما همین جا باشید تا من برم مسواک تهیه کنم … چون طبق آخرین دست آوردهای علمی بعد هر وعده غذایی باید مسواک زد!

- بهروز: بابا! اگه خیلی گشنه ای می تونم مسواک خودم رو بهت غرض بدم! تازه دهان شویه هم دارم!!

سپس شوکت 2 نسرین رو خورد و با مسواک بهروز دندوناش رو مسواک زد و ایدز گرفت و مرد!

- یک خواننده : آقای نویسنده! مگه بهروز ایدز داشت؟!

- نویسنده مطلب: خودم هنوز مطمئن نیستم، فعلا مجوز ایدز گرفتن بهروز به دستم نرسیده!

- بهروز: آخ جون! حالا دوباره میرم خارج تا با آرزو ازدواج کنم!

- بهار: نه بابا! اول باید منو شوهر بدی!

- بهروز: اما دخترم تو که هنوز 7 سالت هم نشده!

- بهار: من به این حرف ها کاری ندارم! می بینی که رشدم خوبه! مگه یادت رفته من سه ساله به دنیا اومدم!!

- بهروز: حالا تو رو به کی بدم؟!

 

قسمت n+۳: حقوق مسلم!!

مجلس خاستگاری

- رفیق آقا احسان: قبل از هر چیز باید از اهمیت انرژی های مختلف براتون صحبت کنم، هیچ می دونید مثلاً همین برقی که الآن شما دارید هدرش می دید بعد از طی چه مراحلی ساخته شده …

- بهروز: بهتره بریم سر اصل مطلب!

- رفیق آقا احسان: آها … و امروزه هر کشوری نیازمند انرژی …

- بهروز: نه عزیزم! منظورم اینه بگی چرا امروز اومدی اینجا!

- رفیق آقا احسان: اومدم خواستگاری! چون گرفتن زن هم یکی از حقوق مسلم هر مردی است!

- بهروز: بابات موافق این وصلته؟!

- رفیق آقا احسان: چطور مگه؟!

- بهروز: مگه این سریال«نرگس» رو ندیدی؟ به سر اون پسر و دختره چی اومد؟!

- رفیق آقا احسان:  آره موافقه!

پس مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارکه!

 

قسمت ۴+ n: اعدام شدن نرگس (سینمای ماوراء!)

نرگس: یه چیزی بگم،نارحت نمیشی؟!

خواهر آقا احسان: نه عزیزم!

نرگس: مگه تو کار و زندگی نداری؟!بیست و چهار ساعته همش چسبیدی به من؟! بابا ولم کن … یکم هم به فکر اون شوهر و بچه بیچاره ات باش!

خواهر آقا احسان: حالتو می گیرم! میرم جات رو به شوکت 3 نشون میدم، بیآد تو رو هم بخوره!

( فردای اون روز)

شوکت 3: نرگس! بیا بیرون! می خوام بخورمت!!

- من نمی زارم!

شوکت 3: تو کی هستی؟!
- من روح شقایق هستم!

شوکت 3: آقای نویسنده این چه وضعشه؟! مگه سینمای ماوراست؟! توی قرارداد ننوشته بودین ممکنه سر و کله روح ها هم پیدا بشه!

نویسنده مطلب: باشه … مبلغ قرارداد رو دوبرابر می کنم!

این دو تا با هم دعوا می کنن و شوکت 3 می میره!

( چند روز بعد)

نرگس: من شوکت رو نکشتم … من و اعدام نکنین!

احسان: نرگس! اینقدر جیغ و داد نکن! اینا همش فیلمه! تو رو راستی راستی که دار نمی زنن! همش جلوه های ویژه است!

نرگس: چرا دروغ گفتی؟! ... آخ ... نامرد این طنابش که واقعی بود ... وای مردم!!( به ضم میم!)

 

قسمت n+۵: شوکت پولدار میشود!!

- شوکت اصلی: آخیش حالم خوب شد!!

 شوکت به خاطر اینکه نرگس و نسرین مرده اند و دیگر نمی تواند حال آنها را بگیرد به یک مهدکودک می رود و مدیر آنجا می شود تا از این به بعد بچه های مردم را بزند، آنها را اذیت کند و حال آنها را بگیرد، به همین خاطر مو میکارد و سپس موهایش را رنگ می کند و حتی یک شناسنامه جعلی به اسم « کلانی» هم تهیه می کند!

ناگهان متوجه میشود 6 میلیارد به حسابش واریز شده است ... بعد به فرج الکی می گوید آدم خوبی است و هلوپی پول این فرج و کلانی و اسدی را بالا میکشد ... تا به طور اساسی یک بار دیگه حال بیننده ها گرفته بشود!!


نظر شما( )
?کاکتوس

شنبه 85/9/11  ساعت 11:51 صبح

اخبار کانادا

"رخنه"

خبرنگار کاکنا معتقد است آن قدر که به طور اصولی وقرص محکم با بدحجابی و مصادیق

آن مبارزه نشد که متاسفانه امروز شاهد رخنه کردن این ناهنجاری

فرهنگی،اجتماعی،اخلاقی،غیر خانوادگی و… به عرصه سیاست هستیم.چه جوری؟

همین جوری که آقای لاریجانی فرمودند دیگر:((بسته پیشنهادی اروپا به صورت بزک

کرده به ما ارائه شده است!))

سعیدلو(معاون رئیس جمهور):

دولت در یک سال گذشته به وعده هایش عمل کرده و نمره بیست می گیرد. (جراید)

شکر وقتی گران شد می خورم قند فدای دوستی در قحط پیوند

اصولا بهتر از هیچ است کاچی ولی لطفا بفرما بیست از چند؟!

اسماعیلی(عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس):

کمتر نشان دادن تورم، روش های آمار گیری را تغییر داده اند.(روزنامه آفتاب یزد)

بگردم صبح تا شب توی بازار و بعد از این تلاش سخت و بسیار

به جای ران مرغ و گوشت و روغن سرسفره گذارم نان و آمار


نظر شما( )
?کاکتوس

شنبه 85/9/11  ساعت 11:24 صبح

((دیکشنری))

               1-       دانشجو

 

اصطلاحاً به کسی اطلاق می شود که بتواند از سر تنگ قیف کنکور بیرون بیاید. مدرک جو،

کارجو، اعتبارجو و ارتباط جو معادلهای دیگر این کلمه هستند. دستگاه ثبت و ضبط اطلاعات با بازده فوری،

 باعث و بانی تجمع هزاران نفر بر سر خوان دولت کریمه،

نام بقّالی سر محل، عنوان لاستیک فروشی دور میدان، نام پیتزافروشی که بهروز و رزیتا اینا می رن،

 فحشی رکیک به تناسب مکان نیز هست؛ مثلاً در صف سلف، آقا(خانم)دانشجوی بافرهنگ! بفرما ته صف.

 

2-       استاد

ماهر، دانا، به کسی  که در فنون  بنّایی ساختمان وارد باشد گویند. اصطلاحاً

هر کسی که مدرک فوق بگیرد و در دانشگاه مشغول شود.

 

3-         آب گرم کن

وسیله گرم کردن، کسی که برای زائو آب گرم می کند. آب سردکن های دانشگاه!

 

4-        هفت خوان رستم

داستانی از رستم، هفت سفره که زن آقا رستم، تهمینه خاتون، برای روضه پهن می کند.

هر مسیر صعب العبور و چندمرحله ای سخت، بالا آورنده جان، روباه کننده هر شیری،

دیوان سالاری(بروکراسی) اداری، انتخاب واحد، مراحل تایپ تا چاپ نشریه.


نظر شما( )
?کاکتوس

شنبه 85/9/11  ساعت 11:11 صبح

کاکتوسانه

     تب بی تاب کنکور  (با اجازه خواجه نصیرالدین طوسی)

و امّا بعد...و هر که صناعتی را مستعد کنکور بود، او را بدان توجه گرداند تا دو اسبه از روی همه فضیلتهای دو قبضه

و هنرهای بالقوه گذر کردندی تا در آستانه دانشگاه به رسم رقابت جانفرسا وارد شدندی والّا تضییع روزگار و تعطیل عمر او کرده باشند.

به همین سبب آورده اند که مادری از مکتب "کنکورمداران" عالم قطبی روزی که آدمی در میان آدمیان نبودندی، فرزندی از تبار "کنکورزادگان"بزادندی

 و از همان روز نخست او را به مهدکودک "کنکور گرایان" بیاورندی و قبل از ثبت نام او،

 با والی مهدکودک شرط و شروطی بگذاشتندی که ای معلّم اوّل و آخر! و ای مربی عالم وآدم! 

 این فرزند را به تو واگذاشتم تا به او چیزی بیاموزی که اکسیر جاودانه زندگی دنیا و آخرتش باشد و والی مهدکودک 

با شگفتی و ابهام از او سوال بکردندی که ای مادر نازنین! مقصود و مراد تو از آن اکسیر زندگی دنیا و آخرت چیست؟

مادر با نگاهی اندر سفیه و سفیه اندر شفیع نزد این سفیهان عاقل بگفتا که بسیار پرواضح و آشکار است که مراد همان درد بی درمان کنکور است  و بس!

والی این مهدکودک این بنشیند و دم فروبست و کودک بگرفت و او را در اتوبان آموزش،

چهار نعل از مدرسه تا دانشگاه براند و دربست با یک قطار سریع السیر Subway(مترو) از این سو به آن سو به آن سو روانه کنکور کرد

تا بر همه عالمیان و آدمیان ثابت گردد که بقای نوع بشر به عمق دریای خزر در تنازع بقای "حجر" منوط است

به رتبه اوّل در مدار کنکور بر اساس اصل انواع داروین و در پایان شاهراه اتوبان این جمله بنگاشت:

آموختن برای زیستن است نه زیستن برای آموختن

(( نیمکت نشینان پشت کنکور))

نتیجه اخلاقی : من معدل دارم پس هستم! من می روم دانشگاه پس نمی روم به پرتگاه!


      


نظر شما( )
?کاکتوس

شنبه 85/9/11  ساعت 10:52 صبح

هم سطر ، هم سپید

"به خودت اعتماد کن"

فکرمی کنید همه آدم های موفق در همه چیز بهترین هستند؟! نه آنها فقط اعتماد به نفس دارند؛

 چیزی که ممکن است شما نداشته باشید، اما اعتماد به نفس،کنسرو لوبیا نیست که برای خریدنش به نزدیکترین فروشگاه مراجعه کنید.

روزنامه هم نیست که مشترکش شوید وهرروز صبح پشت در منزلتان باشد.این یک احساس درونی است که فقط کافی است تقویتش کنید.

 روشهای بیدارکردن اعتماد به نفس زیادند وما آنقدر اعتماد به نفس داریم که چند تا ازآنها را برای شما بنویسیم.

1-باور کنید یک دوست فوق العاده بانفوذ دارید که فقط صلاحتان را می خواهد.

 قدرت نفوذ اومحدود به خوابگاه،کلاس ،دانشکده یا محل مشخصی نیست او در همه لحظه های زندگی کنارشماست

و قرار نیست تنهایتان بگذارد.

2- دوست شما بیشتر از هر کسی هوایتان را دارد.حدس زدید منظورمان کیست؟

3-    لطفا اشتباه نکنید! اشتباه یعنی تلاش شمابرای پیشرفت ،پس مسئولیت اشتباهتان را به عهده بگیرید.

4-     باختن را تجربه کنید. آدم هایی که زیاد از سختی های زندگی شکست خورده اند، شکست دادن سختی ها را هم خوب یاد می گیرند.

 5-   خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.کدام دو آدمی مثل هم آفریده شده اند؟! شما بی همتایید.

6-     نه گفتن رایاد بگیرید. اصلا سخت نیست؛ چیزی برای ترسیدن وجود ندارد.

7-     هر روز پیش ازآغاز فعالیت های روزانه، قرار ملاقات ها و برنامه های آن روز را با جزئیات تصور کنید.

8-  سرزنش کردن خودتان را متوقف کنید.

9-  لبخند زدن را فراموش نکنید؛ حتی اگر زورکی باشد.

10-     اهدافتان را با توجه به مهارت های فردیتان مشخص کنید. اگربیش از توانمندی هایتان انتظار موفقیت دارید،

اعتماد به نفس خود را از دست می دهید.

11-     پیش از انجام کارهای مهم درباره آشنایی فکرکنید که اعتماد به نفس خوبی دارد.او را در نظر مجسم کنید،مثل او رفتار کنید.


نظر شما( )
<      1   2   3      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزه گرفتن بعضی ها ...!
لباس فرم
هدفمند کردن یارانه ها
طنز نوروزی
مونتاژیات ادبی !
آنفولانزا
دوبیتی طنز
انواع پیغامگیر… گوش کنید!!
مجموعه شعر طنز...8
مجموعه شعر طنز...7
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

218752

بازدید امروز

6

بازدید دیروز

17


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

وبلاگ طنز کاکتوس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بهار1388
زمستان1387
پاییز 1387
بهار1387
پاییز1386
تابستان1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1388
پاییز 1388

 لینک دوستان

با هم بخندیم ولی به هم نخندیم!!!
طنز نوشته های من
از قلم اندیشه تراوش می کند
یادداشت های من
کوراب
بازتاب نفس صبحدمان
حسین پناهی
دست نوشته های پراکنده من
شبکه علمی کشور

اشتراک