سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ طنز کاکتوس

 

کمترین حقى که از خداى سبحان بر گردن شماست این که از نعمتهاى او در راه نافرمانى‏اش یارى نباید خواست . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?کاکتوس

دوشنبه 85/9/13  ساعت 12:16 عصر

نرگس 2

نرگس 2

 

 

 

با توجه به استقبال بی نظیر از سریال نرگس و از آنجا که دل مردم برای گریه کردن و مشاهده بدبختی به شدت تنگ شده است(!) تصمیم گرفتم ادامه سریال نرگس را بنویسم … متعاقبا قول خواهم داد در صورت موافقت صدا و سیما با کلیت موضوع نرگس 2، به کمک یک شلنگ آب این پنچ قسمت را تبدیل به 90 قسمت بکنم!!

 

 

 

قسمت n+۱: شوکت شبیه سازی می شود!

 

- زینگ زینگ

-- نسرین:چی شده نرگس؟چه اتفاق بدی افتاده؟!(توضیح: بالاخره تو ولایت نرگس اینا کالر آی دی هم اختراع شد!)

- نرگس: نسرین! از کجا می دونی اتفاق بدی افتاده؟!

-- این چه سئوالیه که می پرسی! مگه اتفاق خوب هم توی این سریال می افته؟!

- شبیه سازی شد … شبیه سازی شد …

-- اون گوساله رو می گی؟!

- مگه تو هم خبر داری شوکت رفته خارج از روی خودش دو تا شوکت دیگه شبیه سازی کرده!

… نسرین بیهوش می شود!

- نسرین … نسرین … !!

 

قسمت n+۲: شوکت ۲ایدز می گیرد! ( وحشتناک 12+)

- شوکت 2: یوها ها ها … من اومدم بخورمتون!(لازم به توضیح است دیدن این صحنه ها برای کودکان زیر 12 سال ممنوع است!)

- نسرین: اگه منو بخوری من هم به همه می گم که رفتی زن سوم گرفتی!

- بهروز: سلام بابا ! مسواک همرات آوردی؟!

- شوکت 2: آخ! یادم رفت … شما همین جا باشید تا من برم مسواک تهیه کنم … چون طبق آخرین دست آوردهای علمی بعد هر وعده غذایی باید مسواک زد!

- بهروز: بابا! اگه خیلی گشنه ای می تونم مسواک خودم رو بهت غرض بدم! تازه دهان شویه هم دارم!!

سپس شوکت 2 نسرین رو خورد و با مسواک بهروز دندوناش رو مسواک زد و ایدز گرفت و مرد!

- یک خواننده : آقای نویسنده! مگه بهروز ایدز داشت؟!

- نویسنده مطلب: خودم هنوز مطمئن نیستم، فعلا مجوز ایدز گرفتن بهروز به دستم نرسیده!

- بهروز: آخ جون! حالا دوباره میرم خارج تا با آرزو ازدواج کنم!

- بهار: نه بابا! اول باید منو شوهر بدی!

- بهروز: اما دخترم تو که هنوز 7 سالت هم نشده!

- بهار: من به این حرف ها کاری ندارم! می بینی که رشدم خوبه! مگه یادت رفته من سه ساله به دنیا اومدم!!

- بهروز: حالا تو رو به کی بدم؟!

 

قسمت n+۳: حقوق مسلم!!

مجلس خاستگاری

- رفیق آقا احسان: قبل از هر چیز باید از اهمیت انرژی های مختلف براتون صحبت کنم، هیچ می دونید مثلاً همین برقی که الآن شما دارید هدرش می دید بعد از طی چه مراحلی ساخته شده …

- بهروز: بهتره بریم سر اصل مطلب!

- رفیق آقا احسان: آها … و امروزه هر کشوری نیازمند انرژی …

- بهروز: نه عزیزم! منظورم اینه بگی چرا امروز اومدی اینجا!

- رفیق آقا احسان: اومدم خواستگاری! چون گرفتن زن هم یکی از حقوق مسلم هر مردی است!

- بهروز: بابات موافق این وصلته؟!

- رفیق آقا احسان: چطور مگه؟!

- بهروز: مگه این سریال«نرگس» رو ندیدی؟ به سر اون پسر و دختره چی اومد؟!

- رفیق آقا احسان:  آره موافقه!

پس مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارکه!

 

قسمت ۴+ n: اعدام شدن نرگس (سینمای ماوراء!)

نرگس: یه چیزی بگم،نارحت نمیشی؟!

خواهر آقا احسان: نه عزیزم!

نرگس: مگه تو کار و زندگی نداری؟!بیست و چهار ساعته همش چسبیدی به من؟! بابا ولم کن … یکم هم به فکر اون شوهر و بچه بیچاره ات باش!

خواهر آقا احسان: حالتو می گیرم! میرم جات رو به شوکت 3 نشون میدم، بیآد تو رو هم بخوره!

( فردای اون روز)

شوکت 3: نرگس! بیا بیرون! می خوام بخورمت!!

- من نمی زارم!

شوکت 3: تو کی هستی؟!
- من روح شقایق هستم!

شوکت 3: آقای نویسنده این چه وضعشه؟! مگه سینمای ماوراست؟! توی قرارداد ننوشته بودین ممکنه سر و کله روح ها هم پیدا بشه!

نویسنده مطلب: باشه … مبلغ قرارداد رو دوبرابر می کنم!

این دو تا با هم دعوا می کنن و شوکت 3 می میره!

( چند روز بعد)

نرگس: من شوکت رو نکشتم … من و اعدام نکنین!

احسان: نرگس! اینقدر جیغ و داد نکن! اینا همش فیلمه! تو رو راستی راستی که دار نمی زنن! همش جلوه های ویژه است!

نرگس: چرا دروغ گفتی؟! ... آخ ... نامرد این طنابش که واقعی بود ... وای مردم!!( به ضم میم!)

 

قسمت n+۵: شوکت پولدار میشود!!

- شوکت اصلی: آخیش حالم خوب شد!!

 شوکت به خاطر اینکه نرگس و نسرین مرده اند و دیگر نمی تواند حال آنها را بگیرد به یک مهدکودک می رود و مدیر آنجا می شود تا از این به بعد بچه های مردم را بزند، آنها را اذیت کند و حال آنها را بگیرد، به همین خاطر مو میکارد و سپس موهایش را رنگ می کند و حتی یک شناسنامه جعلی به اسم « کلانی» هم تهیه می کند!

ناگهان متوجه میشود 6 میلیارد به حسابش واریز شده است ... بعد به فرج الکی می گوید آدم خوبی است و هلوپی پول این فرج و کلانی و اسدی را بالا میکشد ... تا به طور اساسی یک بار دیگه حال بیننده ها گرفته بشود!!


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزه گرفتن بعضی ها ...!
لباس فرم
هدفمند کردن یارانه ها
طنز نوروزی
مونتاژیات ادبی !
آنفولانزا
دوبیتی طنز
انواع پیغامگیر… گوش کنید!!
مجموعه شعر طنز...8
مجموعه شعر طنز...7
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

219050

بازدید امروز

12

بازدید دیروز

21


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

وبلاگ طنز کاکتوس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بهار1388
زمستان1387
پاییز 1387
بهار1387
پاییز1386
تابستان1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1388
پاییز 1388

 لینک دوستان

با هم بخندیم ولی به هم نخندیم!!!
طنز نوشته های من
از قلم اندیشه تراوش می کند
یادداشت های من
کوراب
بازتاب نفس صبحدمان
حسین پناهی
دست نوشته های پراکنده من
شبکه علمی کشور

اشتراک