امروز اومدم بازتوگفتی برو فردا// تافردا نیاد حق نداری بیایی به اینجا من گیج ودبنگم که چرا فردا نمی آد؟//آخه مگه امروز واسه تو فردا نمی زاد روزی اومدم خانم منشی مچلم کرد// با حرفای هرروزی خود بازکچلم کرد یک روز دیگه گفت تو با رییس قسمت// داری جلسه تا بکنی کارا را راحت هی امروز و فردا اومد وفردای دیگر// اوضاع نشد جور ونشد ذرّه ای بهتر یک سال ِ شدم پادو بی مزد ومواجب// تاکی بشه رحمی به من غمزده واجب کارمندی درست امّا چرا امروز و فردا// حالم دیگه بد می شه ازاین حرفای بی جا یک امضاء مگه چقد برات مشکل و سخته// هرچند خیالت زحقوقت دیگه تخته مثقالی وفا، چند گرم غیرت و همّت// یک خورده صفا ،کارتورا میکنه راحت ماها همه از جنس همیم جان برادر// باید بشویم همدیگه رو رفیق ویاور این گفتۀ «جاوید » بکن گوش تو، زیرا//« شاید نَبُود ازپس امروز تو، فردا»