پدر جون یادته وقتی کوچیک بودم ومادر پای سفره چیز بهتررا برای تو جدا می کرد تمام گوشتهای لخُم و ران مرغ مال تو کمی از آب آن با سیب زمینی بود مال من تمام سرخی هندونه مال تو ته هندونه با پوست سفیدش بود مال من پیاده می نمودم گز زخانه تا دبستان را ولی تو با موتورغرش کنان طی می نمودی راه وحالا همسرم برجای مادرجون نشسته روبروی من وفرزندم به جای تو نشسته بر سر سفره به پیش روی او بنهاده مادر ران مرغی را ومن با سیب زمینی یار دیرینه دوباره عالمی دارم دوباره سرخی هندونه مال او وآن قسمت که می باشد خوراک برّه مال من سمند خوش رکابم زیر پای او خطوط واحد وپای پیاده انحصار من وازبخت بد «جاوید» وقتی که پسر بودم به خانه تو پدرسالارمن بودی واکنون که پدرهستم پسر سالار دارم من