بدهی/ عمران صلاحی
به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوهچى که ریزد چاى
دو عدد استکان بدهکاریم
به علىساربان که معروف است
شتر کاروان بدهکاریم
شاخى از شاخهاى دیو سفید
به یلِ سیستان بدهکاریم
مثل فرخلقا که دارد خال
به امیرارسلان بدهکاریم
نیست ما را ستارهاى، اى دوست!
که به هفت آسمان بدهکاریم
مبلغى هم به بانک کارگران
شعبة طالقان بدهکاریم
این دوتا دیگ را و قالى را
به فلان و فلان بدهکاریم
دو عدد برگ خشک و خالى هم
ما به فصل خزان بدهکاریم
هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهکاریم
به مجلات هفتگى، چندین
مطلب و داستان بدهکاریم
قلک بچهها به یغما رفت
ما به این کودکان بدهکاریم
مبلغى هم کرایهخانه به این
موجر بدزبان بدهکاریم
پیروى کردهایم از دولت
به تمام جهان بدهکاریم
علاج معتاد/ بهاءالدین خرمشاهی
یک پند ظریف و حکمتآموز
میگویم اگر به کار بندند
رفتهست به جلد شیر، دولت
ملّت همه هم علاقهمندند
عُمریست به قلع و قمع تریاک
کوشند و به عهد پایبندند
بستند تمام مرز شرقی
با توپ و تفند و فند و ترفند
هر رخنه که بود رفع کردند
غافل نه ز رود هیرمندند
القصّه، به ضرب مین و مأمور
گویا کلک مواد کندند
هر مرز ولیک درز دارد
وآنگه همه ارز میپسندند
اندر طرفین طالبانند
مطلوب همند و اهل پیوند
از سوی دگر نهادهایی
غافل ز خود و عیال و فرزند
معتاد ستیزِ بیامانند
نه اهل رشا و نه زد و بند
گریند به حال هرچه معتاد
مردم به تلاششان بخندند
با سوزن خویش قصد دارند
تونل بزنند در دماوند
یا قصة مشت هست و سندان
کاین نیست طریقة پدافند
در فکر علاجِ خلقِ معتاد
دولت نه، که بل قاچاقچیانند
کاهند عیار جنس هر روز
بیآنکه رسد به خلق آفند
بعد از دو سه سال هرچه معتاد
سالم باشند و خوب و خرسند!
سیخ و سنگ/ ناصر فیض
آینه دنبال سنگ افتاده است
ماه دنبال پلنگ افتاده است
رفته و برگشته، اما بی هدف
تیر دنبال تفنگ افتاده است
گربه را ماهی فراری داده است
موش دنبال پلنگ افتاده است
غالباً از شیر میافتد شلنگ
شیر اینبار از شلنگ افتاده است
یاسمن افتاده روی نسترن
بیل هم روی کلنگ افتاده است
بس که افتاده ست زیر دست و پا
عشق هم از آب و رنگ افتاده است
این چه اوضاعی ست؟ ابنای هنر
کارشان با سیخ و سنگ افتاده است
بین یاران قدیمیهم که حیف
از وفور صلح جنگ افتاده است
از تمام دلبران تنها مرا
گاه گیسویی به چنگ افتاده است
الغرض، در این ولایت مدتی ست
اتفاقاتی قشنگ افتاده است!
|