شاعر:ابوالفضل زرویی نصرآباد
ما که در صف از فشار همدگر زاییده ایم
صبح ها تا شام و شبها تا سحر زاییده ایم
از فشار جمع مردم بار ها با حال زار
در کنار دکه ی مشتی صفر زاییده ایم
گاه بعضی را میان همدگر زایانده ایم
گاه ما هم در صفی جای دگر زاییده ایم
زیرکی می گفت آن طوری که من کردم حساب
از زن اکبر چاخان هم بیشتر زاییده ایم
چون که او هر سال می زاید یکی کودک ولی
ما همین امسال صد کاکل به سر زاییده ایم
در همین تهران هزاران بار فارغ گشته ایم
غیر از آن طفلان که شاید در سفر زاییده ایم
دوش با من تازه کاری در صف سیگار گفت
بس که می کوبندمان از پشت سر زاییده ایم
گفتمش عیبی ندارد ای برادر زان که ما
پیش از این ها در صف قند و شکر زاییده ایم
دیگران در بخش های زایمان زاییده اند
لیک ما در بین مردم پشت در زاییده ایم
اندر این آشوب و غوغا جنس کودک شرط نیست
ای که می پرسی که دختر یا پسر زاییده ایم
الغرض امروز دیگر کارمان زاییدن است
گوش شیطان کر فقط بی درد سر زاییده ایم
|