دو عاشق
من عاشق تر از کفش هایم ندیدم
چنین شور عشقی در عالم ندیدم
همیشه کنار هم اند و صمیمی
جدایی در این زوج، یک دم ندیدم
دو دلداده را این چنین جفت و همدل
شریک غم و شادی هم ندیدم
جدایی و هم قهر را، بین آنان
به جز واژه ای گنگ و مبهم ندیدم
ازآغاز پیوندشان تا به امروز
از این عشق، یک ذره هم کم ندیدم
به خنده، دهان هایشان، باز، چون گل
به رخسارشان، رنگی از غم ندیدم
از این بار سنگین که بر دوششان است
در این سال ها قامتی خم ندیدم
اگر بند آن یک کمی نخ نما بود
از این یک کنایات مُبرم ندیدم
زفقدان جاکفشی آنچنانی
به طعنه ، اشارات محکم ندیدم
صفایی که دیدم در این زوج چرمی
میان دوتا زوجِ آدم ندیدم
|