مادرم را رها کنید
خدایا
قول می دهم دیگر مادرم را اذیت نکنم
قول میدهم هر چه بگوید انجام دهم
هر روز نماز بخوانم
مشقهایم را قبل از غروب بنویسم
اما مادرم را از دست این دیو سیاه نجات بده
خدایا می شنوی
اگر میشنوی پس چرا دل این دیو را به رحم نمی آوری
من که هرچه زجه می زنم او نمی شنود
حتی از رحمان آقا بقال محل که به ما دیگه نسیه نمیدهد هم بد اخلاق تر است
رحمان آقا هر وقت من بغض می کنم
روش رو میکنه اونور و میگه گفتی چی میخوای؟
اما این زنه اصلا به زجه های من گوش نمیده
تو گوش میکنی خدا
میشنوی که من چی میگم
قول میدهم اگر مامانم رو ول کنه دیگه شمعهای سقاخونه رو هم خاموش نکنم
می شنوی خدا !
می شنوی
می شنوی
لعنت
لعنت بر هرچی تاریکیه !