درد مشترک
ارژنگ حاتمی
من و خروس هر دو
یک درد مشترک داریم
هر دو پی مرغیم و نمی یابیم
هر دو از کم یابی مرغ نالانیم
و خسته از این همه گشتن
خروس می خواهد
پیدا کند یاری برای تمام عمر
و من می خواهم
تنها یک شب با شکمی سیر سر بر بالین بگذارم
من و خروس می گردیم
گرسنگی آزارم می دهد
نگاهی به چهره نه چندان معصوم خروس می کنم
به راستی مزه ی خروس با مرغ فرقی می کند؟!
چرا این فکر تا الآن به ذهنم نرسیده بود ...
کارد را بر می دارم
خروس ناباورانه من را می نگرد ...
دیگر من و خروس آن درد مشترک را نداریم!
|