سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ طنز کاکتوس

 

ریاستْ دوستی، از دوستی خدای سبحان باز می دارد . [امام علی علیه السلام ـ در حکمت های منسوب به ایشان ـ]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?کاکتوس

چهارشنبه 86/3/16  ساعت 8:46 عصر

شوخی با خیام

   
 
«گویند بهشت و حورعین خواهد بود»....«آن جا می ناب و انگبین خواهد بود»
دانم که زشانس و بخت و اقبال کجم....فردوس منم مثل زمین خواهد بود
***********
« ای دوست حقیقت شنو از من سخنی»....هرگز تو مگو راز دل خود به زنی
اونیز بگوید به زن همسایه....گردند همه خبربه چشمک زدنی
***********
«ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم»....ازهر ببویی بیخودی تیپا نخوریم
فردا چو شود رویم و گیریم زنی.... تا بلکه ناهار ظهر تنها نخوریم
***********
« برخیزم وعزم باده ی ناب کنم».... باورزش و دواشکم خود آب کنم
وقتی که شدم لاغروخوش تیپ و قشنگ.... آن گاه دل دختره را آب کنم
**********
« من بی می ناب زیستن نتوانم»....من راستگو ام فریفتن نتوانم
گر یکصد و ده بیاید و گیر دهد.... از بی رمقی گریختن نتوانم

نظر شما( )
?کاکتوس

چهارشنبه 86/3/16  ساعت 7:57 عصر

دیوانه باران ندیده

دیوانه باران ندیده
سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !.........

گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !..............

گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !.............

او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!!

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

" دیوانه باران ندیده !!

نظر شما( )
?کاکتوس

چهارشنبه 86/3/16  ساعت 7:55 عصر

نگار بی مکتب!!

*****باز دیشب چشمهایش را شرابی کرد ورفت
ظلمت شب را برایم آفتابی کرد ورفت
باز هم با یک بغل امید آمد در برم
چشم های خشک من را باز آبی کرد ورفت
شوق دیدارش سرشک آورد از چشمان من
آسمان ابری ام را باز آبی کرد ورفت

کیست او کین گونه حالم را دگرگون می کند؟
مرغک دل را زکنج سینه بیرون می کند
با گل لبخند خود حس قشنگی می دهد
نرگس چشم خمارش کار افیون می کند
او که شادی آورد با خود برایم ارمغان
لیک غم هایم به گاه رفتن افزون می کند

با طلوع ماه نو از پرده می آید برون
در مصاف خرج و بَرجم می شود خوار و زبون
ضربه فنی می شود در ابتدای کارزار
می روم از این شکست تلخ تا حد جنون
این نگار بی وفا فیش حقوق بنده است
اوشود فانی ولی «جاوید» می ماند دیون
*****

نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:56 صبح

دو عاشق

دو عاشق

من عاشق تر از کفش هایم ندیدم

چنین شور عشقی در عالم ندیدم

همیشه کنار هم اند و صمیمی

جدایی در این زوج، یک دم ندیدم

دو دلداده را این چنین جفت و همدل

شریک غم و شادی هم ندیدم

جدایی و هم قهر را،  بین آنان

به جز واژه ای گنگ و مبهم ندیدم

ازآغاز پیوندشان تا به امروز

از این عشق، یک ذره هم کم ندیدم

به خنده، دهان هایشان، باز، چون گل

به رخسارشان، رنگی از غم ندیدم

از این بار سنگین که بر دوششان است

در این سال ها قامتی خم ندیدم

 اگر بند آن یک کمی نخ نما بود

از این یک کنایات مُبرم ندیدم

زفقدان جاکفشی آنچنانی

به طعنه ، اشارات محکم ندیدم

صفایی که دیدم در این زوج  چرمی

میان دوتا زوجِ آدم ندیدم


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:52 صبح

بدزمانه ای شده

بدزمانه ای شده

ارژنگ حاتمی

 ۱- گربه ای که سگ زایید. (سایت عصر ایران 12/2/86)

در یکی از سایتها می خوانیم گربه ای در چین یک سگ به دنیا آورده است، در ابتدا کلی تعجب می کنیم، سپس کمی می ترسیم، حتی باورمان می شود که فیلم نامه های سریال«عامل ناشناخته» واقعا براساس واقعیت است! اما هنگامی که متوجه می شویم صاحب گربه گفته است که گربه مادر برای خارج شدن از خانه آزادی کامل داشته و حتی برخی شب ها را در بیرون از منزل می خوابیده است شصتمان خبردار می شود که احتمالا اوضاع از چه قرار است، در همین راستا برخی مسئولین کشور چین از تمام شهروندان این شهر که گربه دارند(مخصوصا گربه های نازنازی و ملوس) شدیدا درخواست کرده است تا آمد و شد گربه های خود را به شدت کنترل کنند، و به گربه هایشان آموزش دهند که علاوه بر گرگ های غریبه، به هیچ سگ نا آشنایی هم اطمینان نکنند، که بد زمانه ای شده است!

 

۲- کافی‌نت‌ها مردانه، زنانه می‌شوند. (سایت عصر ایران 12/2/86)

با توجه به تحقیقات برخی «افراد مشکوک الحال» کافی نت محلی است که دو دسته آدم به آنجا می روند.

دسته اول جزو آدمهای خوب جامعه هستند این افراد پسران و دخترانی هستند که با هم نامزد بوده و با اطلاع خانواده (اعم از مادر،پدر، عمو، عمه، دایی و ...) پا به این مکان گذاشته اند و با هم حرف می زنند، از آنجا که حرف های آنان خصوصی است زشت است که بگوییم چه می گویند اما اکثر یا برای هم خالی می بندند و یا در مورد تعداد فرزندان آینده شان و نام آنها با هم چانه می زنند!

دسته دوم هم آدم بدها هستند، این افراد دختر و پسرهایی هستند که با اهداف شوم و بدون اطلاع پدر و مادر و عمو و عمه و ... پا به مکان گذاشته اند، این افراد بلند بلند می خندند و ظاهرهایی نامناسب دارند!

بنا بر پایه این تحقیقات در صورت مردانه، زنانه شدن کافی نت ها احتمالا هیچ موجود جانداری (غیر از صاحب کافی نت ها) پا به آنجا نمی گذارد!

لازم به توضیح است بنا بر پایه برخی اخبار تایید نشده این «افراد مشکوک الحال» که بر روی کافی نت تحقیقاتی انجام داده اند، فرق کافی نت و «کافی شاپ» را نمی دانسته اند!!

 

۳- عیدی آخر سال کارکنان دولت 200 هزار تومان (سایت عصر ایران 12/2/86)

خبر را می خوانیم و سریع در اتاقمان به دنبال تقویم می گردیم، مطمئن می شویم اردیبهشت ماه دومین ماه سال است، برخی آگاهان اظهار نظر می کنند که به این علت خبر 10 ماه جلوتر داده شده است که کارکنان محترم دولت در طی این مدت این خبر خوش را هضم کنند و در اسفندماه با دیدن 200 هزارتومان از خوشحالی سکته نزنند!

 

۴- وزیر ارشاد: خدا را شکر که ناهنجاری 40 سال پیش را نداریم. (سایت بازتاب 11/2/86)

خبر را می خوانیم و ما هم خدا را شکر می کنیم که وزیر ارشاد وضعیت ناهنجاری های حال حاضر را با 400 و یا 4000 سال پیش مقایسه نکرده است!

برخی آگاهان نیز در یک مقایسه آماری به مقایسه وضعیت ناهنجاری حال حاضر و زمان غارنشین ها پرداخته اند، و نتیجه گرفته اند: «اوه! اوه! این غارنشین ها چقدر ناهنجار بودند ها !!»

 

۵- الهام: دولت نهم از دوران جنینی مورد نقد قرار گرفت. (سایت بازتاب 11/2/86)

کمی متعجب می شویم، سپس احتمال می دهیم در موارد مشابه منتقدان صبر می کرده اند تا دولت به سن قانونی برسد و سپس او را نقد کنند! کمی  هم در مورد سن و سال کنونی دولت فکر می کنیم،اما به نتیجه ای نمی رسیم!

 

۶- در این شهر نافرمانی از زن ها جریمه دارد. (خبرگزاری البرز)

خبر را می خوانیم، در این شهر مردان در صورت نافرمانی از دستورات زنان مجازات خواهند شد،و شعار شهر این است که:« زنان هرگز اشتباه نمی کنند و مردان هرگز نمی توانند درخواست های زنان را نادیده بگیرند!»، سرمان را به دیوار می کوبیم، خواب نیستیم، سراسیمه می شویم و در دل می گوییم «بالاخره این فمنیست ها کار خودشان را کردند.»، خبر را از دوباره و با دقت بیشتری می خوانیم، کلمه «چین» را می بینیم و نفس راحتی می کشیم:« آخیش!این شهر در کشور چین قرار دارد!» و در دل دعا می کنیم صدا و سیما دویست تا خبرنگار خود را برای تهیه گزارش به این شهر نفرستد و کار جدید به خانم های ایرانی یاد ندهد!

 

۷- فداکاری سگ قهرمان در راه نجات پنج کودک (سایت عصر ایران 12/2/86)

خبر را می خوانیم، در نیوزلند یک سگ شجاع پنج کودک را از گزند سگ های مهاجم نجات داد، و سپس بر اثر جراحات وارده به دامپزشکی منتقل شد، در دل به این سگ آفرین می گوییم و به خودمان می گوییم درست است که بد زمانه ای شده است اما هنوز هم سگ های با معرفت پیدا می شوند!


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:50 صبح

حفاری

حفاری

این کوی خیابان ها، هموار نخواهد شد

هموار اگر گردد، بسیار نخواهد شد

یک چاله شود چون پر، یک چاله شود احداث

این مته ی حفاری، بیکار نخواهد شد

گر بشنود انسانی ، این  بانگ دریل ، امروز

فردا بُوَد او منگ وهشیار نخواهد شد

این خود روی من داغان، گردیده جلوبندیش

فرسوده شد و هرگز، رهوار نخواهد شد

شد قلوه کن این شلوار، از بس که زمین خوردم

بر پای من آن دیگر، شلوار نخواهد شد

رفتم به بیا بان ها، گفتم که دگر این جا

بر کلّه ی من دینا آوار نخواهد شد

ای وای در آن جا هم ، آوای دریل آمد

آرامشکی حاصل ،انگار نخواهد شد

گفتیم  که مُردیم از، اسفالت  بُر و بانگش

گفتند که بعد از  موت ، تکرار نخواهد شد


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:29 صبح

ببخشید...بدحجابی!!!

به دنبال اجرای طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی و بازتاب های گسترده ی این طرح در سطح جامعه، با چند تن از شهروندان عزیز مصاحبه ای ترتیب دادیم که توجهتان را به این گفتگوها جلب می کنم:

1)
- سلام مادر!
- سلام ننه! حالت خوبه؟ عمه ملوکت خوبه؟ اکبر چطوره؟ بتول خانوم می گفت با زنش رفته خارجه. می گفت اکبر اجاقش کوره رفته دوا درمون کنه. آره؟...
-نه مادر. مثل اینکه اشتباه گرفتید. من یه خبر نگار هستم.
- ای وااااای! ببخشید ننه جون! فکر کردم نوه ی کبلایی محمودی. بگو ننه بگو...
- می خواستم نظرتون رو درباره ی طرح مبارزه با بد حجابی بپرسم.
- خوب شد گفتی ننه. این طرحه واسه ما مصیبتی شده. از هفته ی پیش تا حالا سه بار منو گرفتن! دفعه ی اول که نمی دونم واسه چی...
- بی علت که نمی شه. باید یه علتی داشته باشه.
- راستش ننه جون از شما چه پنهون؟ روسریمو توی خونه جا گذاشته بودم!! پیریه دیگه! آره ننه... داشتم می گفتم... دفعه ی دومش توی پارک دانشجو با نوه ی کبلایی محمود داشتیم هوا می خوردیم که یهو ...
- خیلی ممنونم مادر! دفعه ی سومش هم باشه طلبتون!

2)
- سلام آقا... خواستم نظرتون رو درباره ی طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی بپرسم.
- سلام... ایرادی نداره بپرسید!
- خب نظرتون رو بفرمایید.
- در چه موردی؟
- در مورد طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی.
- خب؟!!!
- هیچی! راحت باش!!!

3)
- سلام خانوم!
- سلام آقا!
- شما به عنوان یه خانوم محجبه نظرتون در رابطه با طرح مبارزه با بد حجابی چیه؟
- محجبه سیخی چند؟! تا همین دیروز به من می گفتن: «لیلی لوپز»! که نیروی انتظامی منو گرفت و برد و اینطوری درآورد
!
- به نظر شما این وضعیت بهتره یا وضعیتی که دیروز داشتین؟
- ای بابا! سوالایی می پرسیدا! معلومه که اونجوری راحت تر بودم. تا دیروز صد متر که توی پارک قدم می زدم واسم 40 تا مجنون سینه چاک پیدا می شد! از سر و کولم بالا می رفتن!! ولی حالا کارتن خوابا هم نگام نمی کنن! تا دیروز هر ساعت سوار ماشین یکی از «بوی فرندام» بودم ولی حالا بابام هم سوارم نمی کنه!! ... [در حالی که بغض گلویش را گرفته ادامه می دهد] ... تا دیروز... تادیروز وارد هر مغازه ای می شدم کلی تخفیف و اشانتیون(!) می گرفتم ولی حالا یه چیزی هم می کشن روش! تا دیروز از جلوی هر پسری رد می شدم می گفت: «آهای خانوم! کجا؟ کجا؟» یا «خوشگل! بلای جون من! عزیزمن!» ولی حالا میگن
...
[مصاحبه به علت تالمات روحی مصاحبه شونده قطع شد!]

4)
- سلام! ببخشید که مزاحم کسبتون شدم...
- سلام! اشکل نداره، بنال!!!
- می خواستم نظرتون رو درباره ی طرح مبارزه با بدحجابی بپرسم
- راستش همچین بگی نگی دهن ما رو صاف کرده... کاسبی همچین بگی نگی ریخته تو هم... دهن دخلمون صاف شده بگی نگی...
- می شه بپرسم چرا؟
- راستش تا قبل از این جنگولک بازیا هر خانومی که بساط ما رو می دید یه دونه از این دستمال دماغا می خرید [ روسری ها را نشان می دهد] و کلی هم بالاش می سلفید! راستش تا قبل از این ماجرا رضا و اصغر رو می فرستادم تو کوچه ها تا لباس کهنه های ملتو بخرن و بعدش ببرن گاوداری و وقتی آماده شد بیارن ما کنار خیابون بفروشیم! البته خدا کریمه. ما هم کارمونو بلدیم. این نشد می زنیم تو کار «چادر برمودایی» و « مقنعه یقه هفت» و « مانتو سنگشور» و ... خلاصه دهن بازارو صاف می کنیم
!
- پس شما با این طرح مخالفید؟
- نه داداش! ما صد تا سگ کی باشیم که مخالفت کنیم؟ برادرای مخلص نیروی انتظامی هر غلطی بکنن ما موافقیم فقط بگی نگی دهن بساطمونو صاف نکنن!
- پس موافقید؟
- همچین بگی نگی!
- ممنونم!
- خواهش می کنم! [ زیر لب می گوید:] ای دهنت صاف!

5)
- سلام کوچولو!
- چوچولو پدلته! مگه مادل پدلت بهت ادب یاد ندادن؟
- هه هه هه! چه کودک شیرین زبونی هستی!
- هستم که هستم! تازه کجاشو دیدی؟
- عزیزم! نظرت در باره ی طرح مبارزه با بد حجابی چیه؟
- خواهش دالم.اِعِ ِع. بله.[با لهجه تهرانی و کمی گرم شروع می کند] اول سلام علض می کنم خدمت تمام مردم فلهنگ دوست فهمیده ی سلزمینم ایلون! [با لهجه بسیار فاخر و ادبی ادامه می دهد:] اما وقت لا غنیمت بشمالیم و بلویم، سلاغ بحث اصلی. دل دولان متاخل مسئله ی حجاب مخصوصا حجاب بانوان دل جوامع بسیال بحث انگیز شده و مولد شک و شبهات فلاوان قلال گلفته است.لیکن بنده می خواهم علض کنم این مسئله، مسئله تازه و جدیدالحدثی نیست. از لوزگالان گذشته این چنین خلافه هایی دل جوامع بشلی وجود داشته است و این معضل از چیزی نشات نمی گیلد الا از خودبزلگ بینی انسان ها دل طول تالیخ.
حجاب و پوشش دل انسان ها از همان زمانی لواج پیدا کلد که او یعنی انسان ابتدایی دچال غلول و خود بزلگ بینی شد و خود لا تافته ای جدا بافته و نماینده ی خداوند دل زمین انگاشت!!!
[به دلیل ضعف اطلاعاتی مصاحبه کننده، مصاحبه تعطیل گردید!!!]

 

نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:21 صبح

مناظره !

مناظره !

ابوالفضل زرویی نصر آباد
روی دست « م . امید »

- بده بد بد... چه شلواری ؟ چه تنبانی ؟
- همان شلوار، بابا جان !
همان تنبان که در ویترین بوتیک گشته آویزان !
همان تنبان که نرخش را
نوشته شش هزار و سیصد و پنجاه و شش تومان !
- بده بد بد... چه دیناری؟ چه تومانی؟
« دلار »ی گشته هم دامان و هم تنبان
و حتی نرخ سیگار و خیار و کشک و بادمجان !
- پدر جان، راست می گویی
ولی، اما...
- بده بد بد... بده بد بد... چه « زیرا »یی؟ چه امایی؟
پسر جان، غم مخور، دیو تورم سخت پوشالی است
خوشی کن، جان بابا، وضعمان عالی است !
اگرچه تا حدودی جیب مان خالی است !
- ولی آخر پدر جان، پاچه شلوار من پاره است !
مرا امروز با دیو تورم، هیچ کاری نیست
چرا آخر در اینجا هیچ شخصی ناظر قیمت گذاری نیست؟
- بده بد بد... بده بد بد... چه مسئولی؟ چه عنوانی؟
وزیرانی که ما داریم،
گروهی گفتگومندند و جمعی راست گفتارند
تمامی، با خبر از وضع بازارند !
برای رفع این معضل،
همه از صبحدم تا هشت بعد از ظهر، بیدارند !
- پدر جان راست گفتی، لیک
برای بنده، گفتار شما تنبان نخواهد شد
سخن از قرص و کپسول و دوا گفتن
برای درد من، درمان نخواهد شد !
- بده بد بد... بده بد بد... چه دارویی؟ چه درمانی؟!
تو گویی بخت داروخانه های معتبر بسته است
یکی رفته ست و در را پشت سر بسته است
دوایی هست و در بسته است !
ولیکن هیچ جای نا امیدی نیست
همین فردا ز خارج، می شود وارد:
لباس و داریوش و فرفر و آموزگار و وام و ستار و گل وشلوار و دمپایی !
ببه... به به... ببه... به به !
چه فردایی ! چه رویایی !
- پدر جان، راست فرمودی(!)
خوشا امسال هم مانند سال پیش، بنشستن
و صدها وصله، دور از چشم مسئولان، به آسانی
زدن بر خشتک صد چاک تنبانی !
« چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی ! »«1»
***
پی نوشت:
«1»- مصراع آخر این شعر هیچ ربطی به بقیه شعرها ندارد، و این، یکی از صناعات شعری است که تا امروز هیچ محققی متوجه آن نشده است!

نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:12 صبح

ما را بس...!

ما را بس...!
محمد حسین صفاریان

آهی از کلّ بساط دو جهان ما را بس
هیکلی لاغر و چشمی نگران ما را بس

من و هم‌صحبتی بوقلمون دورم باد
از گرانان جهان مرغ گران ما را بس

زانتیا را که به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا بوق ژیان ما را بس

بنشین بر در بانک و گذر پول ببین
"کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس "

ما کمی عاشق پولیم نه خواهان بهشت
مبلغی نیست! دو میلیارد تُومان ما را بس

جیب پرپول شما مایه ی درویشی ماست
گر شما را نه بس این سود، زیان ما را بس

از نگاران که قد سرو و صنوبر دارند
قدّ کوتاه تو ای دشمن جان ما را بس

آن‌قدرها دل من گیر و گرفتار تو نیست
که گرفتاری وام دگران ما را بس

آری از مشرب قسمت گله ناانصافی‌ست
طبع ناساز و سخن‌های چاخان ما را بس


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/3/7  ساعت 11:8 صبح

دوبیتی

سبیل
در کشور هند فیل باید باشد
در کشور مصر نیل باید باشد
در کشو ما که عشق پشم و پیلی است
یک بیل کمه ، سه بیل ! باید باشد

لاس وگاسی
از اول عمرمان سیاسی بودیم
در نمره امتحان خود سی بودیم
با مدرک فوق دکترا بی کاریم
ای کاش که ما لاس وگاسی بودیم


نظر شما( )
   1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزه گرفتن بعضی ها ...!
لباس فرم
هدفمند کردن یارانه ها
طنز نوروزی
مونتاژیات ادبی !
آنفولانزا
دوبیتی طنز
انواع پیغامگیر… گوش کنید!!
مجموعه شعر طنز...8
مجموعه شعر طنز...7
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

218609

بازدید امروز

5

بازدید دیروز

33


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

وبلاگ طنز کاکتوس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بهار1388
زمستان1387
پاییز 1387
بهار1387
پاییز1386
تابستان1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1388
پاییز 1388

 لینک دوستان

با هم بخندیم ولی به هم نخندیم!!!
طنز نوشته های من
از قلم اندیشه تراوش می کند
یادداشت های من
کوراب
بازتاب نفس صبحدمان
حسین پناهی
دست نوشته های پراکنده من
شبکه علمی کشور

اشتراک