--...عروس خانم! راستشو بگو ببینم، دیشب تو تنها بودی؟ به نظرم، سپیده دم، غژ غژ در شنیدم!
-- وا، وا! خاک به سرم، چه حرفا! یقین که باد وزیده، به لای در خزیده.
-- پس با کی پچ پچت بود؟ پچ پچ و مچ مچت بود؟
-- آه، یقین که گربهها بودن، رو پشت بوم ولو بودن.
-- خوب زن ِ ورپریده، این یکی رو کی دیده: یه زن تو رختخواب باشه، چهار تا پا داشته باشه؟
-- آه، شاید که نوشیده بودی یکی رو دو تا دیده بودی! وقتی که من میخوابم کفشامو در میارم پا رختخواب میذارم. شاید اونارو دیده بودی!
-- گواه من مهتابه، خدا خودش گواهه: رو نازبالش دو سر بود دو تا ژولیده سر بود.
-- وجدان من که پاکه، از این حرفا چه باکه؟ آخه شاید کلاه گیسم بود، بالا سرم، پیشم بود.
--آخه، ای دروغگوی ابلیس! کی دیده که کلاهگیس یه ذرع سیبیل داشته باشه، دو دسته بیل داشته باشه!
سپس همه با هم تکرار کردند: --آخه، ای دروغگوی ابلیس! کی دیده که کلاهگیس یه ذرع سیبیل داشته باشه، دو دسته بیل داشته باشه!
منقول از کتاب «گردنبندی برای سرمیناز من»، نوشتهی «احمد خان ابوبکر»، ترجمهی «یوسف حمزهلو».
...عروس خانم! راستشو بگو ببینم، دیشب تو تنها بودی؟ به نظرم، سپیده دم، غژ غژ در شنیدم!
|