سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ طنز کاکتوس

 

نسبت دادن گناه [به دوست]، پیک جدایی است . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?کاکتوس

چهارشنبه 87/7/17  ساعت 10:15 صبح

6 دوبیتی...

انبه !

 

چرا گفتی به من " انبه " ، برادر ؟

چرا گفتی "جگر " ، " پنبه " ، برادر ؟

تو با این پیرهن بر روی شلوار

نداری ذره ای جنبه ، برادر !

 

              *** 

 دل من

 

دل من عاشق کشک و رطب بود

اگر یکدنده هم ... دنده عقب بود

اگر خطاط ...خطش ، خط لب بود

گمانم کارهایش مستحب بود !

 

             *** 

ادامه مطلب...

نظر شما( )
?کاکتوس

چهارشنبه 87/3/29  ساعت 5:13 عصر

مامان بزرگ

مامان بزرگ

اسم من سهراب هست. من چهار سال دارم و یک بابا و یک مامان به اسم بابا محمود و مامان پریسا دارم و مامانی را بیشتر از همه دوست دارم. «مامانی» اسم مامانِ مامانم است. بابای مامانم هم خیلی خوب بود. من به او «بابایی» می گفتم و پارسال مرد. مامانی می گوید بابایی رفته پیش خدا و من خودم دیدم که بابایی را توی بهشت زهرا زیر خاک کردند. معلوم می شود که خدا یک جایی زیر بهشت زهرا است. بهشت زهرا خیلی جای خوبی هست. آدم یک عالمه می دود و میوه و شیرینی و آبمیوه هم زیاد هست. اگر بابا محمود و مامان پریسا نباشند که هی بگویند بچه ندو و اینقدر شیطونی نکن، بهشت زهرا حرف ندارد. بی خود نیست که خدا آنجا مانده است!

من را هر روز می برند پیش مامانی تا شب. بعضی وقتها شبها هم همانجا می مانم، چون مامانی خیلی ماه است. تنها بدی مامانی این است که یک مامانِ خیلی پیر دارد که اسمش مامان بزرگ است. البته خودش می گوید که اسمش رقیه است، اما من می دانم که دروغ می گوید، چون همه بهش می گویند مامان بزرگ. مامان بزرگ با مامانی زندگی می کند و آنقدر بد است که من را تا حالا یک عالمه به خاطر او دعوا کرده اند و حتی بابایم توی حمام زندانی ام هم کرده است.
بابا محمود می گوید من نباید روزی ده بار از مامان بزرگ بپرسم «پس تو کی می میری؟» ولی من می پرسم چون فکر می کنم مامان بزرگ خیلی پیر شده و حتما یادش رفته که بمیرد. اگر او بمیرد مامانی مال خودِ خودِ من می شود. البته مهسا دختر دایی بهروزم هم هست، ولی او در مشهد زندگی می کند و زیاد خطر ندارد. مامان بزرگ خودش که انگار از این سوال من زیاد ناراحت نمی شود چون فقط می گوید «هر وقت خدا بخواهد» ولی بابایم که می گوید خیلی مامان بزرگ را دوست دارد خیلی عصبانی می شود.
چند روز پیش با تفنگ اسباب بازی ام می خواستم به خدا کمک کنم و مامان بزرگ را بکشم که مامانم دعوایم کرد و گفت اگر یک بار دیگر بخواهم با تفنگم مامان بزرگ را بکشم به بابا می گوید تا من را دعوا کند. بعدش هم گفت که تفنگ اسباب بازی هیچ کس را نمی کشد. من هم رفتم یک گوشه و آهسته با خودم نقشه کشیدم. یک دفعه خنده مامان و مامانی بلند شد. شب هم مامان آهسته، یعنی یک جوری که مثلا من نشنوم، داشت برای بابا می گفت که «سهراب گفت بالاخره من بزرگ می شوم و با یک گلوله واقعی این مامان بزرگ را می کشم!» بابا هم زد زیر خنده. فکر کنم آنها هم مامان بزرگ را دوست ندارند!
 


نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 86/9/29  ساعت 10:35 عصر

کار نیکو کردن ، از پر کردن است !

من اندر کوچه « صغری » را نظر کردم !
به ناگه مادرش از انتهای کوچه پیدا شد،
من احساس خطر کردم
از آنجا با دلی غمگین
به صد حسرت، گذر کردم !
***
هلا، ای مادر صغری !
منم، من شاعری احساس مند از خطه تهران !
منم بیچاره ای از نسل بابا طاهر عریان !
منم آواره ای مفلوک و سرگردان !
برای خواستگاری آمدستم، های !
به روی بنده در بگشای
بیا این شعر پر احساس را از دست من بستان
مرا با مهربانی پیش خود بنشان !
پسرهای تو، دیشب بنده را بر تیر برق کوچه بربستند
به گرد بنده بنشستند
به جرم خواستگاری، هفت دندان مرا با مشت بشکستند !
به پای چشم من، نقشی که می بینی
خدا داند که بادمجان کرمان نیست !
حریفا ! جای مشت است این !
به پای لنگ و چشم لوچ من بنگر
مگو « نچ، نچ »، مکن حاشا
هلا، ای مادر صغری !
بیا نزدیک، در بگشا !
***
وزیر ازدواجا ! بنده این جا، گشتم از اندوه، جزغاله !
وزیرا ! بنده هستم نوجوانی سی، چهل ساله !
من اندر حسرت شیرین صغری، همچو فرهادم
من اکنون ساکن ویرانه های باقر آبادم
- مرید میر « داماد »م ! -
ندارم خانه ای، کاری، زمینی، ثروتی، چیزی
درون میز گرد هفته ات، یک شب
بیا، بنشین قضایا را به مخلص، خوب حالی کن
به مثل پیش از این ها، ماجرا را ماستمالی کن !
که من آن سان که می بینم
ز کارت بوی توفیقی نمی آید !
- تو با بابای صغری، گاو بندی کرده ای شاید !-
***
هلا، ای شیشه بر، برگو کجایی؟ های؟
گرفتم انتقام آن کتک ها را
بکن شادی که من دیشب
شکستم شیشه های خانه بابای صغری را !

نظر شما( )
?کاکتوس

پنج شنبه 86/9/29  ساعت 10:31 عصر

روزگار لامروت

زمستونه هوا هم گرگ و میشه.... در این سرما دلم ازغم آتیشه
برایم روزگار لامروت.... مرتّب تو خط قر یا قمیشه
در آمد گرچه پایین تر ز چاره..... ولی خرجم فزون از پنج وشیشه
مخارج دائماً حاضر یراقند..... ولیکن پولها فوراً (فینیشه)
زنم ایراد ماشین داره از من ...... وصاحبخانه فکر پول پیشه
پسر رفته به دانشگاه آزاد.... ولی شهریه اش افزون زفیشه
وتازه در چنین اوضاع و احوال... به فکر رفتن تایلند و کیشه
اگر هم از سر و ریختش بپرسی....می گه تقصیر اینترنت و دیشه
از آن سو دختر دردانه من ..... برای اخذ اسکن چون سریشه
پسر داییم قرضش رو نمی ده... نمی شه هم زدش چون قوم و خویشه
شده نو کیسه هم ریشم چو خُناق....زبان طعنه اش بدتر زنیشه
خوراک من مرتب سیب زمینی ست.... خوراک آقا زاده (وایت فیشه
نمی دانم که خواب نفت و سفره.... برایم عاقبت تعبیر میشه؟
وآیا دادن سهم عدالت.... حقیقت داره یا خوابی پریشه؟
زدست روزگار لامروت.... به خود «جاوید» می گوید همیشه
« بسازم خنجری نیشش زفولاد».... ولیکن پول اون هم جورنمیشه

نظر شما( )
?کاکتوس

سه شنبه 86/6/13  ساعت 8:59 صبح

دبی!!

«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست».... در دبی بار خدایا به سلامت دارش
چون که آویزۀ گوشش بشود گفتارم..... نشود بار ِ دگر رفتن آن جا عارش
دور از چشم همه گر برود نایت کلاپ.... باید از کف ندهد از سر شب افسارش
روسیان را ننوازد که به یک غمزه کنند ..... طفلکی را پکر و شیفته وبیمارش
یا به آن دخترایرانی صادر شده هم..... اعتنایی نکند تا نشود سر بارش
یا که از هول حلیمی نپرد داخل دیگ.... تا به اورژانس نیافتد الکی او کارش
گر جمیرا برود چشم بباید درویش.... بکند- تا که مناظر ندهد آزارش
با مایو نیز نخوابد به کنار ساحل... تا نسازند در آن معرکه گی ها( gay ) کارش
( دی تو دی) هم نرود چون همه جنسا بدلی ست.....گرچه گرم است شب و روزبسی بازارش
جنس چینی ست ولی مارک یو اس ای (usa) دارد....هوش باید که در آرد سَر از این اسرارش
آخرین گفتۀ« جاوید» چنین است به او..... « برحذر باش که سر می شکند دیوارش»

 

 

نظر شما( )
?کاکتوس

سه شنبه 86/6/13  ساعت 8:58 صبح

سر به... سر !

سر به... سر !


تقدیم به صاحبخانه عزیزم !

آه از این گرمای طاقت سوز
وز هوای سگ سقط گردان گرم دیشب و امروز
وین مگس که می کند دور و بر من، « وز وز »ی مرموز
و به ایشان گفت باید
« قوز بالا قوز » !
***
ای مگس آخر چه می خواهی تو از جان من مفلس؟
هان ! بیا یکباره کارت رابکن، آخر چرافس فس ؟!
از سر شب آمدی اعضای ما را جستجو کردی
هر کجا اندام ناساز مرا لخت و پتی دیدی
سیخ، نیشت را فرو کردی !
آخر ای بدجنس لاکردار !
یا بروجای دگر یا لااقل دست از سرم بردار
- این قدر سر به... سرم نگذار !-
من شدم عاجز
بس که کردی نصف شب دور سرم « وز وز »...
- آه، ای بابا، تو هم یک گوش مفتی کرده ای پیدا !
می کنی بیخود چرا داد و هوار و آبروریزی
باز اگر یک قطره خون در جسم و جانت بود، یک چیزی !
- پس چرا آخر مگس جان، از همان اول نگفتی حاجت خود را
ای ز صدرت نیکویی تا ذیل
گر به خون بنده داری میل
کن به سوی خانه پر مهر صاحبخانه ام پرواز
حال و احوالی بکن با صاحب منزل
و برو داخل
گر به روی طاقچه، آرام بنشینی
بی شک آنجا خون مخلص را درون شیشه می بینی !


نظر شما( )
?کاکتوس

چهارشنبه 86/5/17  ساعت 11:41 صبح

با عرض معذرت از محبوبه ابراهیمی

 

نوشتم عشق برایم نشانه بفرستد
پیام های محبت به خانه بفرستد

محبوبه ابراهیمی

 


نوشتم عشق برایم قباله بفرستد
قباله گر که ندارد، حواله بفرستد

 

حواله را ندهد دست هر کس و ناکس
حواله را بدهد دست ژاله بفرستد

 

که عشق چک بکشد، ضامنم شود در بانک
سه چار میلیون وام جعاله بفرستد

 

برای رفع و رجوع کثیف کاری هام
عنایتی بکند، باز ماله بفرستد

 

برای آنکه نیفتم به چاه خودخواهی
نوشتم عشق سر راه چاله بفرستد

 

برای امنیتم یک محافظ گنده
برای دور سرم نیز هاله بفرستد

 

اگرچه امر مهم پاستوریزه بودنش است
پگاه نفرستد، دوغ کاله بفرستد

 

نوشتم عمه کتک می زند، جنون دارد
بجای عمه مرا نزد خاله بفرستد

 

دو ماه بعد فراخوان کنگره ست، لذا
نوشتم عشق برایم مقاله بفرستد.


نظر شما( )
?کاکتوس

چهارشنبه 86/5/17  ساعت 11:34 صبح

باید برادران زنم را عوض کنم

باید برادران زنم را عوض کنم

ناصر فیض

 

 

باید که شیوه‌ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

 

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 

در راه اگر به خانه‌ی یک دوست سر زدم

این‌بار شکل در زدنم را عوض کنم

 

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

وقت است قیچی چمنم را عوض کنم

 

باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش

جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم

 

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند

باید چراغ مه‌شکنم را عوض کنم

 

عمری به راه نوبت ماشین نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم

 

با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم

 

دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 

ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم

 

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/4/25  ساعت 12:19 عصر

اموات محترم: کارت سوختتان حاضر است!

 

بعله دیگه! همه رفتنی هستیم! الان صدای من را بصورت زنده و مستقیم از آن دنیا دریافت می کنید! چون مسئولین محترم بعد از ثانیه ها کار کارشناسی طاقت فرسا روی نحوه ی توزیع کارت سوخت به این نتیجه مهم دست یافته اند که « فقط کارت سوخت اموات تحویل نشده است! » فکر کنم تا چند روز دیگه گواهی فوت هم برامون صادر بشه! بعدش هم مسئولین محترم جلوی تریبون حاضر خواهند شد و اتمام موفقیت آمیز این طرح هماهنگ و غرورآفرین را اعلام خواهند نمود. حالا اگه امکانش وجود داشته باشه یه مردانگی بکنند و کارت سوخت این دو میلیون اموات محترم را زیر خاک دفن کنند، با این امید که بحران مدیریت هنوز زنده و در کمال صحت و سلامت باشه و اینجا ما بدون کارت سوخت نباشیم!

 

عرضه مستقیم ممنوع!

کم کم به این نتیجه می رسم که کمی بیشتر از اندکی زیر خط متوسط آی کیوی جهانی قرار دارم! می فرمایین چرا؟ دلیلش ساده است... یکی از مسئولین محترم نیروی انتظامی فرمودند که: از عرضه مستقیم و فروش علنی کراوات و پاپیون جلوگیری می‌ شود؛ اما حقیر به عنوان یک حق التحریر بگیر از طبقه عوام نمی فهمم فروش غیر مستقیم چطوری باید انجام بشه؟! مثلاً (البته بلا نسبت ما!) باید یک فروشگاه پیدا کنیم که حدس می زنیم احتمالاً اهل این حرفها باشه و در حالی که به سمت دیگه ای نگاه می کنیم، بصورت زاویه دار و غیر مستقیم به اون مورد اشاره کنیم و از فروشنده درخواست کنیم:

«- بی زحمت دو تا از اون غیر مستقیم ها بدین! - از این ها؟  - نه! اون کناریش که غیر مستقیم تره!»

 

هر دم ازاین باغ بری می رسد!

حتماً تبلیغات زرد و آبی یکی از اپراتورهای محترم تلفن همراه که در و دیوار شهر را زینت داده ملاحظه می فرمایید؟ هر روز هم از سر خیر خواهی هدایا و سرویس جدیدی را در تبلیغات معرفی می کنند و حسابی توی سر تلفن های همراه دولتی -که در نوع خود خالی از معضلات عدیده هم نیست!- می زنند! چند وقت قبل که دولتی ها حسابی حالشان را گرفتند و پته شان را به آب دادند و مشترکان محترمشان تازه فهمیدند که  اینها زمان مکالمات را دقیقه ای حساب می کنند و برای جلوگیری از محاسبات پیچیده، اعداد را کمی تا قسمتی به سمت بالا گرد می کنند! حالا هم که دولتی ها یک ضرب شست دیگر نشان دادند و ابلاغ کردند تا زمان  نصب تجهیزات مورد نیاز فیلترینگ MMS، ارسال آن ممنوع است! حالا مشترکان می توانند خر بیاورند و سیم کارت بار کنند!

 

[….] شد به برنامه لیگ!

این برچسب حرفه ای که به لیگ برترمان می زنیم هم حکایتی دارد... توی یک جلسه ای یکی از دهانش در میره که بعضی داورها رشوه هم می گیرند! یکی دیگه بر اساس همین مدرک معتبر(!) توی رسانه ها جنجال به راه می اندازه! اون یکی حوس می کنه تیمش رو نه روز زودتر بفرسته استرالیا! اون یکی بازیکن نمیده! یکی دیگه هم میگه پس ما هم بازی نمی کنیم! در آخر هم یکی پیدا میشه و با شاهکاری که می کنه همه بازی ها رو لغو می کنه! حالا هم که هم ... شد به برنامه لیگ! هم به استرالیا باختیم! همچنان هم فکر می کنیم که آخر حرفه ای و خرد جمعی هستیم!

 


نظر شما( )
?کاکتوس

دوشنبه 86/4/25  ساعت 12:11 عصر

فرهنگ لغت اقتصادی

 

- وام(vam): آنچه به سادگی ندهند، از مزایای اولیه دارابودن بند پ، گفته شده برای ازدواج هم می‌دهند که در این مورد هدف (وام) اصلاً وسیله را توجیه نمی‌کند.

 

-‌ شهریه(shahrie): نوعی کابوس، وامصیبتا، تقاص درس نخواندن، درآمدزایی به شیوه کیوون، مثال نقض برای هر چقدر پول بدهی آش می‌خوری، آنچه در تعیین مقدار آن وجدان دیده نشود.

 

-‌ بیت‌المال(beytolmal): ارث بابا، مال از مابهتران، یکسری اموال عمومی با مصارف خصوصی، بیتی که به کاروانسرا تبدیل شده باشد. بعد از استفاده مسواک فراموش نشود!

 

-‌ پروژه(porozhe): طرحی که کلنگ آن را بر زمین زنند، محل مصرف بیت‌المال، فرصتی برای آزمون و خطا (مخصوصاً خطا!)، مصداق ضرب‌المثل عجله کار شیطان است، طرحی که تصمیم آن بعد از صرف یک غذای مفصل گرفته شود!

 

-‌ تورم (tavarom): قوز بالای قوز، نمک روز زخم، ماری که روی زندگی چنبره می‌زند، اسبی که مهار نشده باشد. برای مطالعه بیشتر بیشتر و آگاهی از نرخ واقعی تورم. ر.ک. شهریه

 

-‌ پول‌شویی(pool shooei): کسب درآمد از یک جاهایی (!) و خرج کردن در جای دیگر، دست به دست کردن پول با رعایت اصل شتر دیدی ندیدی، هنگام شستشوی دستی حتماً از دستکش استفاده شود.


نظر شما( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزه گرفتن بعضی ها ...!
لباس فرم
هدفمند کردن یارانه ها
طنز نوروزی
مونتاژیات ادبی !
آنفولانزا
دوبیتی طنز
انواع پیغامگیر… گوش کنید!!
مجموعه شعر طنز...8
مجموعه شعر طنز...7
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

219121

بازدید امروز

4

بازدید دیروز

17


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

وبلاگ طنز کاکتوس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

بهار1388
زمستان1387
پاییز 1387
بهار1387
پاییز1386
تابستان1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1388
پاییز 1388

 لینک دوستان

با هم بخندیم ولی به هم نخندیم!!!
طنز نوشته های من
از قلم اندیشه تراوش می کند
یادداشت های من
کوراب
بازتاب نفس صبحدمان
حسین پناهی
دست نوشته های پراکنده من
شبکه علمی کشور

اشتراک